سير تاريخي مهاجرت اتباع افغاني به ايران
بحث مهاجرت از موطن خودبه سوي ساير سرزمينها بحثي قديمي است كه از زمان پيدايش انسان تا امروز وجود داشته و دارد
مهاجرت در كل 3 جنبه دارد
نوع اول مهاجرتي است كه اختياري است كه شخص براي بدست آوردن امكانات بهتر يا ترك كردن موقعيت كنوني خود به اختيار خود پا در سفر نهاده به سوي مكاني غريب حركت مي كند
نوع دوم مهاجرت اجباري است كه در پي جنگ و يا قحطي به اجبار ساكنان يك منطقه را وادار به مهاجرت مي كند نمونه اين گونه مهاجرتها در زمان طالبان به كرات در افغانستان مشاهده شد
نوع سوم مهاجرت مهاجرتهاي ناخواسته است كه فرد علارغم ميل باطني خود از سرزمين خود دور مي شود همانند زمانهاي برده داري كه بردگان را از شهر هايشان به مناطق دور دست برده و در آنجا از آنها كار مي كشيدند و اين بردگان پس از آزادي و يا پس از ممنوعيت برده داري غالبا در همان شهر محل بردگي سكنا گزيدند كه ساكنان استراليا و نيز هنديهاي آفريقاي جنوبي از اين دسته اند.
مهاجرت اتباع افغاني به ايران خود تاريخ جالب و مفصلي دارد كه نياز به چندين كتاب داردكه بنده در اين مقاله سعي نمودم به اختصار به اين تاريخ اشاره كنم اين مهاجرتها عللالخصوص در سه دهه اخير به گونه اي بود كه شايد نتوان مشابه آن را در هيچ جاي ديگر پيدا نمود كه در ادامه مقاله بدان اشاره خواهم نمود
اولين دور مهاجرت اتباع افغاني
در دوران حكومت قاجار و بين سالهاي 1880 تا 1900 مصادف بود با زمامداري عبدالرحمن در افغانستان اين جاني بالفطره و خونخوارترين زمامدار تاريخ افغانستان به قلع و قمع قوم هزاره و نورستانيها پرداخت و خيل عظيمي از آنها را كشت و تعداد بسياري را از سرزمين خودشان آواره گردانددر اين هنگام اقوام هزاره كه شيعه بودند پاي در مهاجرت نهاده و به سمت مناطق مركزي و كوهستاني افغانستان و ايران هجرت نمودند و در نواحي شرقي ايران سكني گزيدند و بعدها طي صدور شناسنامه رسما تبعه ايران گشته و با گذشت چند نسل اصالت خود را از ياد بردند.
وقايع اين دوران در طول زمامداري نادر شاه نيز ادامه پيدا كرد كه شرح كامل آن از حوصله اين مقاله خارج است و شايد در مقاله اي ديگر به شرح وقايع اين دوران بپردازم
دومين دور مهاجرت اتباع افغاني
با سقوط محمد داود در افغانستان تحصيلكردگان شوروي سابق در قالب احزاب خلق و پرچم با ديدگاه هاي كمونيستي روي كار آمدند كه اين دوران را دوران خفقان و آزادي بيان در افغانستان مي دانند اين دورا مصادف شد با پيروزي انقلاب مردمي به رهبري آيت الله خميني در ايران
با روي كار آمدن خميني شعارهايي از جمله مسلمان برادر مسلمان و اسلام مرز ندارد سر لوحه كار دولت نوپاي ايران شد
در اين حين شيعيان افغانستان (قوم هزاره ) كه مقلد خميني بودند و او را بعنوان مرجع تقليد انتخاب نموده بودند به اميد رهايي از وضعيت نابسامان داخلي راهي ايران گشتند و در شهر هاي گوناگون ساكن گشتند جنگ ايران و عراق زمينه حضور افغانيهاي بيشتري را در ايران فراهم كرد افغانيهايي كه به تصور حمايت از دين خدا به كمك ايران شتافتند تا از مرجعشان در مقابل ارتش بعث عراق حمايت نمايند و در آخر شعار حمايت از نهضتهاي رهايي بخش ايران نيز زمينه حضور مبارزان شيعي افغانستان كه بر ضد نيروهاي شوروي در جنگ بودند را نيز در ايران مهيا ساختتا با كمكهاي مالي و تسليحاتي ايران به جنگ عليه حكومت كمونيستي وقت و ارتش شوروي بپردازند
در اين دوره با فتواي مستقيم خميني كه دفاع از انقلاب اسلامي را بر هر مرد و زن مسلمان واجب دانسته بود خيل عظيمي از مهاجران افغاني در قالب نيروهاي بسيج و سپاه راهي مناطق جنگي گشته و هزاران كشته و مجروح و اسير نتيجه اين فتوا براي افغانيها بود در اين دوره هر چند روزنامه هاي نوپا براي فروش بيشتر هر مطلبي را با آب و تاب فراوان چاپ مي كردندشديدا خواسته يا ناخواسته به تخريب وجهه افغانيان پرداختند منتها با روابطي كه بين دولت ايران و افغانيان بود (تقريبا 80 درصد نيروهاي پشتيباني اعم از آشپزخانه ها و انبار هاي مهمات را افغانيان تشكيل مي دادند و چه بسيار مفقودالجسدهايي كه در پي انفجار صندوقهاي مهمات در دستانشان در حين انتقال تنها تكه اي از پيراهن و يا جسدشان تحويل خانواده هايشان گرديد) افغانيان از ارج و قرب خاصي برخوردار بودند و واژه برادر افغاني نسبت به افغانيها عموميت داشت چه در بين عام و چه خاص
پس از پايان جنگ و فوت خميني و رياست جمهوري هاشمي رفسنجاني بناگاه رفتار دولت ايران تغيير نمود برادران افغاني كه كارتهايي با مضمون مهاجر داشتند صاحب كارتهاي شناسايي با واژه (كارت شناسايي ويژه آوارگان افغاني) گشتند
اين برادران بناگاه جايگاه برادري خود را از دست داده و حتي از مهاجر و پناهنده به آواره تبديل گشتند و ديگر حق نداشتند از شهر هاي محل اقامت خود به ساير شهر ها بدون برگه هايي كه توسط فرمانداري صادر مي گشتند بروند در كل همانند اسرا بايد برگه عبور تهيه مي نمودند. تمام افغانياني كه در طول جنگ در استخدام سپاه و ساير ارگانهاي دولتي بودند به يكباره اخراج گشتند بدون برخورداري از هيچ حق و حقوق و پاداش و ... ديگر مجروهان افغاني بايد با هزينه شخصي خود مداوا مي گشتند و دولت ايران و در راس آن بنياد جانبازان هيچگونه هزينه اي بابت مجروهان افغاني جنگ ايران و عراق متحمل نگشتند اين وضعيت همراه شد با موج تبليغاتي شديدي كه بر ضد افغانيان در مطبوعات و رسانه هاي ايران منتشر مي گشت و اذهان ايرانيان را بر ضد اين مهاجران تحريك مي نمود.
سومين دور مهاجرت
در همان زماني كه آزادي ها و امكانات براي اتباع افغاني روزبروز محدودتر مي گشت دور سوم مهاجرت آغاز گرديد و مسبب آن ظهور گروه جديدي بنام طالبان در افغانستان بود كه با وحشي گري تمام مخالفان خود را قتل عام نموده عده زيادي را آواره نموده بود در اين حين بروز خشكسالي چندين ساله نيز مزيد بر علت شد و خيل عظيمي از افغانيان را كه اين بار علاوه بر قوم هزاره شامل ساير اقوام نيز مي شدند نيز بودند ورود اتباع پست و فرومايه افغاني در اين دوره مشكلات عديده اي را براي ايران و ساير اتباع افغاني ساكن ايران به دنبال داشت اين فرومايه گان با انجام كارهاي پست از جمله گدايي و شيشه پاك كني سر چهار راه ها و جمع آوري مواد بازيافتي و ... و چون در طول 20 سال جنگ داخلي كاملا قسي القلب شده بودند از انجام هر نوع جرمي هيچ ابايي نداشتند و از لحاظ فرهنگي هم در سطح بسيار پائيني قرار داشتند عملا وجهه تمام افغانيان را مخدوش نموده و عرصه را بر همه تنگ نمودند. تنها تفاوت اين گروه بدون مدرك بودنشان با ساير اتباع بود
در اين هنگام كه مصادف با رياست جمهوري خاتمي بود صدور كارت شناسايي براي تمام اتباع افغاني با مدرك و فاقد آن اوضاع را بشدت پيچيده كرد اين گروه جديد كه حالا حضورش رسمي و قانوني بود كاملا خود را براي حضور دراز مدت در ايران آماده نمودند با تمام ناهنجاريهايي كه از خودشان بروز مي دادند دولت ايران هم هيچ گاه مرزهايش را بطور جدي كنترل نكرد تا از ورود بيشتر اتباع افغاني جلوگيري كند منتها روز بروز با محدوديتهاي بيشتر عرصه را بر كل مهاجران تنگتر نمود.
مهاجراني كه دو نسلشان در ايران بدنيا آمده اند و كاملا با فرهنگ اين سرزمين خو گرفته اند نه تنها از هر گونه حق و حقوقي محروم بودند بلكه چوب ندانم كاري گروه دوم را هم آنها بايد مي خوردند.
در اين دوره هر روز محدوديت جديد تر وضع شد
عدم تحصيل مجاني براي اتباعي كه كارت اقامت داشتند و عدم حق تحصيل براي اتباع فاقد مدرك اقامتي
عدم پذيرش اتباع افغاني در دوره پيش دانشگاهي و دانشگاه
عدم پذيرش اتباع افغاني در گرايشهاي كاردانش و فني حرفه اي
عدم صدور مدرك فني حرفه اي براي اتباع افغاني كه در مراكز آزاد هم آموزش ديده بودند
دريافت مبالغ هنگفت بابت عوارض شهرداري از هر نفر
دريافت مبالغ كلان جهت دادن مجوز كار (آن هم فقط در چند شغل خاص و دون پايه و كثيف )
عدم برخورداري اتباع افغاني از خدمات بيمه اي
عدم صدور پروانه بهداشتي براي اتباع افغاني تا نتوانند در شغلهايي كه نياز به اين پروانه دارند شاغل شوند
عدم صدور پروانه نظام مهندسي براي آن دسته قليل از مهندسان افغاني كه توانسته بودند تا مدارج بالا تحصيل كنند.
عدم صدور شماره نظام پزشكي براي اتباعي كه موفق شده بودند مدرك پزشكي دريافت كنند.
عدم پرداخت ديه از طرف شركتهاي بيمه به اتباع افغاني كه در طي حوادث كاري يا رانندگي مجروح مصدوم و يا فوت مي نمودند.
عدم برخورداري اتباع افغاني از اعضاي اهدايي جهت پيوند منتها اهداي عضو افغاني جهت پيوند به ايراني قبول ميشد همين نكته جان بيماران بسياري از اتباع افغاني را گرفت و باعث مرگشان شد.
غير قانوني بودن ازدواج پسر افغاني با دختر ايراني منتها ازدواج پسر ايراني با دختر افغاني مشكلي نداشت.
و صدها محدوديت ديگر باعث شد عملا اتباع افغاني به شهرونداني درجه 2 و حتي 3 تبديل شوند تا حدي كه اطلاق واژه افغاني به اتباع ايراني همسان دشنام و ناسزاي بزرگ تلقي ميگردد.
در آخر كار بجايي رسيده كه تمامي بندهاي منشور حقوق بشر سازمان ملل در مورد افغانيان در ايران نقض گرديد
البته چندان جاي تعجب ندارد زيرا اين منشور در مورد اتباع خود ايران هم به كرات نقض گرديده است.