افغانستان در قرن بیستم - آغاز قرن جدید
افغانستان در قرن بیستم - بخش اول - آغاز قرن جدید
افغانستان امروزی، کانون دولتی بود که احمدشاه ابدالی ان را در سال (۱۷۴۷م) تاسیس کرد.
اما افغانستان امروزی، درمرزهای کنونی اش درپایان قرن ۱۹م بدست عبدالرحمان درسالهای ۱۹۰۱ - ۱۸۸۰م پایه گذاری شد که سیاست خارجی او توسط امپراطوری انگليس اداره میشد و سیاستی داخلی را هم خودش اداره میکرد. او اعتقاد داشت كه بقاي سلطنتش بسته به اين است كه افغانستان دولت حايلي باشد ميان دو قدرت استعماري زمان
اشرف غنی احمد زی دراین مورد میگوید:
سرحدات افغانستان در دوران عبدالرحمن شکل فعلی خودرا اختیار کرد و هم چنین در دوران او بود که اردوی (ارتش) صدهزارنفری بوجود آمد، وسازمان قضای افغانستان شکل مرکزیت بخود گرفته و در چارچوب دولت آورده شدند.
در زمان امير سختگير گرفتن ماليات در سرتاسر كشور تعميم يافتو داشتن اسلحه به انحصار دولت در آمد و مردم آزادي رفت و آمد را در داخل و خارج كشور از دست دادند:
مالیات برسر تاسر افغانستان تحمیل شد، سلاح بصورت عمومی از دست مردم گرفته شد و به انحصار دولت درآمد و اولین بار بود که مردم حق سير و حركت را از دست دادند و هم پاسپورت داخلی و خارجی بر مردم تحمیل شد.
مانع عمده در برابر دولت مرکزی ، خانها و ملاها بودند که از قدرت بزرگي برخوردار بودند:
هر ملا و رهبر قوم و قبيله خود را پادشاه مستقلي ميدانست.در طول دو صد سال گذشته آزادي و استقلال بسياري از اين ملاها هيچ گاه خدشه دار نشده بود.ميرهاي تركستان و هزاره و خانهاي قلزايي هميشه قوي تر از امير بودند
براي سركوب اين شاهان كوچك و هر گروه سركش ديگر امير عبدالرحمن جويباري از خون به راه انداخت و به سخن اشرف غني احمد زي اثر وحشتناكي در تاريخ به جا نهاد:
به شكلي كه مركزيت افغانستان ايجاد گشت مردم هزاره در افغانستان نه تنها مطلقا منكوب شدند بلكه به عنوان برده و غلام فروخته شدند كه تاثير آن بي نهايت وحشتناك بود نكته دوم اين كه براي تحميل مركزيت در افغانستان عبدالرحمن حداقل يكصد هزار نفر را به قتل رساند كه تمام قبايل و مردم افغانستان شامل آن بودند.
عبدالرحمن پس ازمرگ خود برای پسرش و جانیشینش امیر حبیب الله (۱۹۱۹ـ۱۹۰۱م) کشوری آرام وسپاهی قوی وحکومتی نیرومند بجاگذاشت.
امیرجدید برای ازبین بردن خاطرات وحشیانه پدرش سلطنت خودرا باتظاهر به تقوا اغازکرد
عبدلاحمد جاوید دراین باره میگوید:
امير حبيب الله خان اولین کاری كه كرد یک تظاهر به دینداری و تقوا بود که سعی کرد جلوی چند زن گیری را که ازحد نصاب بیرون بود بیگرد وبرای این کار هم ازخودش شروع کرد یکی از زنهایش كه زن پنجمش بود و شاید خیلی به او علاقه نداشت طلاق داد و همان حد چهار زن را حفظ كرد گرچه درسالهای بعد خودش هم قانون را زیر پاگذاشت و تعدادزنهای نكاحي و كنيزي او به حدود صد رسیده بود. کاری دیگر او برای اینکه مردم را به خود جلب کند تمام زندانی های که در سیاچالها بودند را آزاد کرد. زنها را هم از رفتن به تفریح گاها و بازار و زيارتگاه ها منع نموده و پوشيدن چادرهاي سفيد آهار دار را هم ممنوع کرد و ملزم نمود زنان با چادرهايي به رنگ خاكي تردد نمايند.
او نه تنها براي زنان محدوديتهاي جديدي وضع نمود بلكه حتي زنان رقاصه و آوازه خوانان را به توبه وادار نمود دکترجاوید میگوید:
ما خوب ميدانيم كه رقاصه ها و سراينده هاي هندي در زمان شير علي خان در جشن وليعهد اشتراك كرده بودند و در وقت تيمور شاه دراني در جشن شهزاده همايون اشتراك داشتند در وقت خود امير عبدالرحمن در جشن ختنه سوري حبيب الله خان حاضر بودند و در عروسي خود نصر الله خان هم اشتراك داشتند امير همه زنان رقاص و آوازخوان را به توبه وا داشت و انها را ازخرابات بیرون کشید و درجاهای مختلف پراگنده ساخت.
درسال۱۹۰۷م امیر پس ازسفرش به هند که تحت سلطه انگلیس بود متوجه شد که کشورش فرسخها ازتمدن و پشرفت عقب مانده است وتشنه اصلاحات وتغیرات است.
جاوید میگوید:
امیر بعداز سفرش سعی کرد تکنیک های دنیای جدید را وارید کشورش کند مثلا تلفن ،پستخانه، عکاسی، ساختن سد جبل السراج یا اوردن آب پغمان به کابل ازطریق لوله کشی و همچنین میخواست خط آهن هندوستان را تاافغانستان امتداد دهد که متاسفانه با مخالفتهای روبرو شد و همچنین نشریه سراج لاخبار درزمان او انتشار یافت و مکتب لیسه بنام لیسه حبیبیه درزمان او درکابل تاسیس شد درجنگ جهانی اول نشریات خارجی به دربار میرسید و ترجمه میشد و به مردم داده میشدند. که پس از سفر امیر به هند نوع لباس پوشیدن و نوع غذاخوردن هم به شیوه غربی ازنو آوریهای او بوده است. دراین ایام حلقه های روشنفکران دربار وخارج دربار، برای پایان استبداد و ایجاد یک دولت امروزی، نهضت مشروطه را بنیان گذاشتند که هدف ان درنشان قرآن ،شمشیر و قلم تبلور یافته بود.
دکترغنی احمدزی میگوید:
معارف و ترقی باهم لازم وملزوم دیده شدند، ازاین جهت قران و شمشیر و قلم سنبل مشروطیت در افغانستان بود. شمشیر به معنی اینکه افغانستان باید اذاد باشد چون هنوز هم مناسبات خارجی افغانستان توسط انگلیس اداره میشد وقلم مفهوم این را داشت که معارف باید وسیله ارتقای کشور شود، نه تنهاشمشیر. طرح کلی نهظت مشروطه این بود که حکومت نباید مستقل از ملت باشد بلکه زیر نظرملت باشد و درچارچوب مشروطیت باشد تاوضعیتی بوجود اید که مشورت اسلامی و پارلمان دران وجود داشته باشد.
البته هدفهای جنبش مشروطیت درافغانستان باافکارمشروطه خواهان در ایران و ترکیه وسائیرکشورهای اسلامی شباهت داشت. علت انرا سید قاسم رشتیا چنین میگوید:
سیدجماالدین که یکی ازپیشگامان نهضت های اصلاح طلبانه قرن ۱۹ بود درانزمان درترکیه بوده است خاندان محمود طرزی و خود او که سید را درترکیه دیده بودند بعد ازچندسال به افغانستان امدند واندیشه های اورا دربین مردم پخش کردند.
لطیف نازمی درموردمشروطه خواهان میگوید:
مشروطه خواهان ۳ گروه بودند. ۱ـ غلام بچه ها ویا فرزندان اشراف که به درباراورده شده بودند ۲ـ شخصیتهای مستقل و معلمین وشاگردان مدرسه حبیبیه. اولین حزب سیاسی ازنوع مشروطه خواهان درزمان امیرحبیب الله بنیان گذاشته شد وعلت ان هم تاثیراندیشه سید جمال واشنای دانش اموزان لیسه حبیبه بادنیای بیرون و خارج یعنی اروپا بود. چون عده معلمین هندی با معلمین افغان دراین مکتب مشغول تدریس بودند وعده دیگر هم غلام بچه های دربار بودند که ازوضعیت دربارناراضی بودند این ها درامرسازمان دادن مشروطه خواهی درافغانستان کوشیدند وحزبی را بنام حزب سری ملی بنیان گذاشتند امامتاسفانه جنبش مشروطه خواهی پیش ازاینکه بتوند کاری انجام دهد باسرنوشت خونین روبروشد. که خیلی از این افراد یا به دار کشیده شد یا به زندان اندخته شد به قول جاوید:
یکی از قربانیان این جنبش، رهبر این جنبش ملامحمد سرور اصف بود که اورا به توپ بستند و او قبل ازاینکه اعدام شود یک وصیت نامه که درعنوان این وصیت نامه این بیت نوشته شده بود:
ترک مال و ترک جان و ترک سر .... درره مشروطه اول منزل است
گرچه این جنبش سرکوب شد، اما بعدازمدتی نشریه سراج الاخبار به سردبیری محمود طرزی انتشاریافت، لطیف ناظمی در این مورد میگوید:
انتشاراین جریده کانون فکری تازه بوجود اورد که هم ترقی خواهان را به هم وصل میکرد وهم زمینه بود برای غنای فرهنگی وادبیات. این نشریه ازنظر سیاسی اخباری است که علیه استبداد داخلی ان دوران و علیه استعمارخارجی یعنی انگلیس، فروان موضع گیری کرده است ودر بخش ادبیات و فرهنگ معاصر تلاشهای ارزشمندی صورت گرفته است، برای اولین بار درکشور ادبیات اوروپای توسط محمودی طرزی و همفکرانش درسراج الاخبار معرفی شد.
به قول محمد عزیزنعیم:
نام سراج لاخبار و محمود طرزی به عنوان متفکربزرگ اغاز قرن بیستم باهم پیوند ناگسستنی دارد، او درتقویت ناسیونالیسم و بیداری مردم سهم بیسزای داشت، مخصوصا در سال ۱۹۱۵م وقتکه هیت ترک و المان به افغانستان امدند تا افغانستان را به جنگ علیه انگلیس دعوت کنند، محمود طرزی طی یک مقاله تحت عنوان حی علی الفلاح که درسراج الا خبار به چاپ رساند که درواقع ندای بود برای بیدار باش نهضت مشروطه خواهی درافغانستان حالت تحت الحمایگی افغانستان را ننگ دانسته بود واین مقاله این صدا را بلند کرده بود که تاچه وقت تحت الحمایه باشیم. دراخر این مقاله گفته بود: که هرچه بود ، بود و هرچه گذشت، گذشت. اما افغانستان امروز اون افغانستانی نیست که هرچیزی به او گفته شود قابل قبول باشد. این مقاله درواقع ندای بود برای بیداری مردم که باید درسرنوشت مملکت خود سهم داشته باشند که پخش این مقاله دربین مردم هم متاسفانه از طرف امیر حبیب الله جلوگیری شد. که درنتیجه محمود طرزی با پرداخت ۲۴ هزار کابلی بخاطر نشر این مقاله جریمه ومحکوم شد. اما این جنبش ادامه داشت واین بیداری درمردم و به خصوص در روشنفکران انزمان ایجادشده بود. بخصوص درجنگ جهانی اول که افغانستان به توصیه انگلیس سیاست بی طرفی را اتخاذکرده بود اماهیات ترکی و المانی که درکابل گرد امده بودند میکوشیدند که افغانستان را به طرف خود جذب کند وجانب المان و ترکیه را بیگرند.
دکتر جاوید دراین مورد میگوید:
ورود هیات المانی وترکی که درترکیبی آن ازادیخواها هندی قرارداشت مواضع نیروهای ضدانگلیسی را تقویت کرد و دربار را به دوگروه طرفدار جنگ و ضد جنگ مبدل ساخت. انها درکابل باحلقه های مختلف روشنفکران ازجمله محمود طرزی تماس گرفتند واین تماسها موجب شد که افغانستان برای اولین بار ارتباط خودرا بادنیای خارج مشاهده کند. احساسات ضدانگلیسی تقویت شد وحرکت های مشروطه خواهی و آذادی خواهی داخلی هم طغیان کرد که به گفته دکترجاوید:
این روند وبخصوص گسترش فساد در دربار زمینه را برای تشدید اختلافات وسرانجام قتل امیر مساعدکرد. که درنتجه این اختلافات درشامگاه ۲۰ فوریه ۱۹۱۹ امیر هنگام تفریح درحومه شهر جلال اباد به ضرب گلوله به قتل رسید وپس ازنبرد کوتاه پسر سوم امیر بنام شهزاده امان الله توانست عمویش نائب السلطنه نصرالله خان را ازصحنه بدرکرده و تخت سلطنت را تصرف کند