شکست آزمون دموکراسی
درسال ۱۹۴۶م تغیراتی در نظام سیاسی افغانستان بوجود امد و همراه با آن دوره جدیدی آغاز شد که بعضی از ناظران سیاسی، آنرا دوران دموکراسی خوانده اند. لطیف ناظمیاین تغییرات و علل انرا اینطور توضیح میدهد: در ماه مه ۱۹۴۶ در اثر فشارهای بین المللی و براثر فشاری که سازمان ملل متحد برافغانستان وراد کردکه حقوق افراد دراین جا رعایت نمیشود، آزادی انسانی وجود ندارد، تغییری در ساختار سیاسی افغانستان و دولت این کشوراتفاق افتاد. شاه محمودخان که به اندازه هشم خان بی رحم نبود و مرد مهربانی بود، برصندلی قدرت تکیه نشست و بابه قدرت رسیدن شاه محمود خاندرواقع دوران جدیدی درافغانستان شروع شدکه برخی انرا دوران دموکراسی نام میگذارند. نخست وزیر جدید، شاه محمود، هدف خودرا استقرار دموکراسی اعلام کردو این زمانی بودکه روشنفکران افغانستان در جریان جنگ دوم جهانی با ایدئولوژیهای نو آشناه شده و اینک به برکت شرایط جدید، نهضت دموکراسی را با شرکت در انتخابات ونشر جرائید ازاد پایه کذاشتند.
محمد اصف آهنگنوسینده و روزنامه نگار ویکی از فعالان این نهضت که به نام نهضت دوره هفت شورا یا جنبش مشروطه سوم معروف است دراین زمینه میگوید: اداره امور افغانستان همیشه وابسته به روشنفکران بوده، چون اگر در دوره سالهای ۱۹۰۰م تا ۱۹۴۰م ببینیم، تعداد کسانی که میتوانستند بنویسند و بخوانند، بینهایت محدود بود. بنابراین هرشخصی که در بار بدست او بود، مجبود بود تا باگروه از روشنفکران در تماس باشد و از یک نگاه به این مدیون باشد. بنابراین در این چهار چوب تغییراتی که در سالهای ۱۹۳۰م و ۱۹۴۰م بوجود امد زمینه این را فراهم کرد که یک تعداد روشنفکرانی بروز کنند که تعداد زیادی اینها به دوران امانیه ارتباط مستقیم نداشتند. بنا براین بروز این چهره ها زمینه این را فراهم کرد که بین دربار و روشنفکران مسایل جدید به بحث گرفته شود.
روشنفکران این دوره همه از مشروطیت سخن میگفتند و به خط واحدی تعلق نداشتند. تنها افراط وتفریط در موضیع گریها، آنها را ازهم جدا میکرد.دراین میان روشنفکران معتدل خواستار انقلاب ارامی بودند، که از بالا به کمک حکمت عملی گردد. برای تحقیق این هدف حزب بنام کلوب ملی پایه گذاری شد. شمس الدین مجروح رئس این حزب بود:
ما میخواستیم درافغانستان یک تغییر ارام و بی سروصدا بدون انقلاب بوجود بیاید. بگونه ایکه خود دولت که یگانه قدرت بود، این کار را پیش ببرد. عبدالمجیدخان زابلی و یک عده جوانان معتدل این طور فکر میکردند که فقط طبقه متوسط در افغانستان باید زیاد شود تا بتوانند قدرت اداری و اقتصادی را بدست خود بیگرند. همین حرکتی را که به راه انداخته بودیم، آنرا کلوپ ملی مگفتیم. ولی متاسفانه استمرار ودوام دموکراسی در هاله از ابهام قرار داشت. چون فقدان زبان مشترک گفتگو میان حکومت کننده و حکومت شونده علت مهم شکست تجربه دموکراسی اخیرسالهای ۱۹۴۰م را در افغانستان تشکیل میداد. به نظر سید قاسم رشتیاعلت عقب نشینی دولت از ازادیهای بوجود امده و داده شده دراین بود که روشنفکران و دولت از حدود ازادیها و دموکراسی دراین مرحله درک یکسانی نداشتند. درادامه این سوء تفاهمات اکثر نشریه ها متوقف شد. دراین مدت نشریه های زیادی از طریف احزاب به نشر میرسید. این سوء تفاهمات عواملی بود که به اساس ان شا محمودخان را مجبور کرد که جلو فعالیتها و نشریات را بیگرد.
دولت در انتخابات دوره هشتم شورا رسما مداخله کرد. و به کاندیداهای مخالفین اجازه داده نشد تا وارد شورا شوند. سلطان محمود غازیپسر سردار شامحمود غازی نخست وزیر وقت میگوید که اگر چه پدرش به دموکراسی اعتقاد داشت، اما تجربه دموکراسی و سوء تفاهماتی که بوجود امد، نا ارامیهای را برانگیخت و این همه سبب سستی امور شد.
با مداخله دولت در انتخابات دوره هشتم شورا، گروه های مخالف به عنوان عکس العمل راه پیمای بزرگی را با اشتراک ده ها هزار تن از شهروندان کابل به راه انداختند که در نوع خود اولین تظاهرات خیابانی ضد حکومتی در افغانستان بود. اما دولت تظاهرات کنندگانرا سرکوب کرد و رهبران مخالف را زندانی کرد. آزمون دموکراسی با شکست روبرو شده بود. ترس از گسترش مخالفتها، دربار را به تجدید نظر در مورد ازادی های سیاسی فرامیخواند. محمد عزیز نعیم، علت این شکست را نبود پایه های اقتصادی ـ اجتماعی در جهت حرکت بسوی دموکراسی میداند:
این دموکراسی یک دموکراسی بسیار معصوم و اسیب پذیر بود، و یک دموکراسی تا در پشت سرش اصلاحات اقتصادی و اجتماعی نباشد، نمیتواند پابرجا بماند.از این وضعیت همه سوء استفاده کردند و شرط عمده یک دموکراسی که یک گفتگو بین حکومت کنند ه و ملت باید وجود داشته باشد، موجود نبود. وقشر روشنفکر افغانستان یک وحدت فکری خاصی نداشتندو این را از دست داده بودند.
یکی از تحولات بسیارمهم که هم برسرنوشت حکومت سردار شامحمود و هم برساست خارجی افغانستان در دهه های بعدی تاثیری چشم گیری داشت، مسئله پشتونستان بود. درپایان جنگ دوم جهانی وقتی انگلیس اماده خروج از شبه قاره هند شد، طبق طرح لردمونت باتن،درسال ۱۹۴۷م تقسیم هند به دو کشور پاکستان و هند اعلام گردید. براساس این طرح ، سرزمین های قبلی افغانستان که برپایه قراردادهای مختلف، از اواخر قرن ۱۹م به بعد به هند(تحت سلطه بریتانیا) ملحق شده بود به پاکستان تعلق گرفت و موضوع سرنوشت پشتونها درماورای خط دیورند که افغانستان و پاکستان را جدا میکند، از نظر دولت افغانستان حل نشده باقی مانده بود. سیدقاسم رشتیاه در این مورد میگوید:
وقتکه هیت کابینه بریتانیا به هندوستان امد، حکومتی افغانستان یاداشتی به سفارت بریتانیاداد که اگر واقعا شما هندوستان را ترک میکنید، مسئله افغانهای انطرف خط دیورند چه میشود؟ دولت بریتانیا اطمنان داد که هرزمانی در باره این مسئله تصمیم گرفته شود، تمنیات مشروع مردم افغانستان در نظرگرفته خواهد شد. اما وقتیکه انها ازادی هند را اعلام کردند، هیچگونه مشورتی با حکومت افغانستان نشده بود. دران وقت من معاون ریاست مطبوعات بودم و وقتی که من این خبر را به شامحمودخان دادم ، انها باور نمیکردندکه این موضوع واقعیت داشته باشد، تاوقتکه من از تلاگراف خانه متن رویتر را گرفتیم وبرای شان فرستادیم، و بعد ازان حکومت افغانستان اعتراض رسمی کرد. انها گفتند که حال حکومت بریتانیا طرف شما نیست، حکومت انتقال هند است که در راس ان جواهر لعل نهرو و معاونش لیاقت علی خان است. وقتیکه دولت افغانستان به انها رجوع کرد انها گفتند که این کار مربوط به دولت بریتانیا است و الان دیر شده است. براساس تقسیماتی که شده ما دومملکت را ازهم جدا کردیم و مناطیق که مربوط به پاکستان است تثبیت شده است. که سرانجام نتیجه نداد.درزمانیکه مسئله پشتونستان به دامن زدن احساسات ناسیونالیستی در میان حلقه های مختلف کمک میکرد و خصومت میان کابل و اسلام اباد را پیوسته افزایش میداد، آغاز جنگ سرد سبب شد که به گفته محقق و نوسینده اسدالله ولوالجی، ایالات متحده تمام توجه خودرا به پاکستان و ایران معطوف کند و به تلاشهای حکومت سردار شامحمود خان در جهت نزدیکی با امریکا ارجی نگذارد. استقلال شبه قاره هند و آغاز جنگ سرد در شرایطی که درگیری دولت و روشنفکران و رقابت میان صدراعظم و مخالفانش در دربار فضای سیاسی را به بی ثباتی کشانده بود، راه را برای پایان تجربه کوتاه دموکراسی و آغاز دهه صدارت محمد داود درسال ۱۹۵۳ هموارکرد