0
نابرابري زنان و مردان و عوامل آن
به تاريخ 26 جنوري ناديه فضل از طرف راديو صداي آلمان (دويچه وله) مصاحبه اي را با دوشيزه ليلا آرزو ترتيب داد كه خلاصه آن را در اين قسمت برايتان انتخاب نمودم.
البته در اين مصاحبه بيشتر بر دلائل تكيه گرديده و راهكاري جهت كاستن از اين نابرابري ارائه نگرديده است.
خانم آرزو اصالتا اهل جاغوري و متولد كابل است كه هم اكنون در شهر گوتنبرگ سويدن مشغول تحصيل است
متن كامل مصاحبه از سايت خود ليلا جان آرزو
متن مصاحبه از سايت نما
خانم آرزو در جواب سوال " با توجه به برخورد هاي مردان خانواده و نداشتن حق تصميم گيري زنان، مي شود به صراحت گفت که زنان را مردان جزء از دارايي خويش مي دانند؛ به باور شما چه روابط و دليلي سبب اين نوع برخورد در برابر زنان مي شود؟" اين گونه بيان داشتند كه :
حس مالکيت مردان بر زنان يک بحث بسيار مهم است که ريشه در قرن ها پيش دارد که از نظر من يکي از دلايل عمده حس مالکيت و برترشمردن مردها نسبت به زنها ريشه در برداشت ها و آموزه هاي مذهبي دارد. عوامل مهم ديگري که تشديد کننده اين موضوع مي باشد، سنت و فرهنگ عامه جامعه مي باشد، که اساساً در جوامع مذهبي مردها از اهميت، ارزش و قدرت بالاتر و بهتر نسبت به زنها برخوردارند. تکرار همين برتريت، به تدريج خود تبديل به يک سنت و رويه پايدار سنت شده و زمينه هاي تثبيت و تحکيم فرهنگ مردسالاري را فراهم کرده است.
در افغانستان که اکثريت جمعيت کشور را مسلمانها تشکيل مي دهند، دين شيوه زندگي و معيار رفتار خانواده ها را شکل مي بخشد و چگونگي نظام خانوادگي شان در چارچوکات سنت و فرهنگ بسته قبيلوي خلاصه مي شود؛ يعني بسياري از خانواده هاي سنتي تا حال به اين باور اند که زنها از خانه و مردها از صحرا اند و وظايف خانگي مثلاً آشپزي، ظرف شويي، لباس شويي، اولادداري و امثال اينها صرفاً وظيفه خانمها است و مردها فقط در بيرون کار کنند و خوراک و پوشاک و مشکلات اقتصادي را تامين کنند.
به اين دليل اکثر خانمها و دختران، از بس که با چنين تقسيم وظايفي خو گرفته اند، اين کاربرايشان تبديل به عادت شده تا آنجا حتي خودشان هم با کارهاي بيرون خودرا بيگانه مي دانند و پذيرفته اند که وظيفه آنها فقط در خانه و کارهاي خانه خلاصه مي شود.
مشکل ديگر اين است که تعداد زيادي از دختران و خانم ها بيسواد اند و يا از سواد ابتدايي برخوردارند. به دليل فقر اقتصادي و يا به دليل فقر فرهنگي، بسياري از خانواده ها فکر مي کنند که دختران شان همان دوره ابتدايي را هم بخوانند کافيست و ديگر لازم نيست به مکتب بروند و همين موضوع باعث تشديد عقب ماندگي جامعه زنان و گسترش روند خانه نشيني زنان مي گردد.
مساله ديگر اين است که در فرهنگ خانوادگي رايج در اکثر خانواده هاي افغانستاني، اساسا به پسران شان نسبت به دختران شان ارزش و برتريت قايل اند و اين موضوع را مي شود به سادگي در همان تولد فرزندان خانواده نيز متوجه شد.
همين حس نابرابري و برترشمردن پسر در خانواده سبب مي شود که فرزند پسر به مجرد تفکيک دست راست و چپ خود، خودرا تصميم گيرنده خانواده بدانند و تا آنجا که حتي تصميم گيري در مورد خواهر و مادرش هم دست او مي افتد.
و واضحاً همين طفل برتري طلب و تصميم گيرنده ي امروز، در آينده همان برادر، همان پسر ، همان پدر و همان شوهر در خانواده، و حتي همان مرد تصميم گيرنده و برتر در جامعه مي باشد و اين جزء چرخه ي توليد و تداوم فرهنگ و سنت مردسالاري چيزي ديگري نيست.توانايي فزيکي مردها نسبت به زنها يکي ديگر از ابزار قدرت به شمار مي رود که زمينه ايجاد خشونت را فراهم مي کند و معمولاً در موارد مختلف، آن را مورد استفاده قرار مي دهند. زنان خانه نشين که سهم ضعيف يا هيچ سهمي از لحاظ اقتصادي در زندگي مشترک خانوادگي ندارند، وابستگي اقتصادي و عاطفي بيشتر به مردان دارند. در اين گونه خانواده ها مردها تعيين مي کنند که زنان شان کجا بروند يا نروند، چه بپوشند و يا نپوشند، يا چه کاري انجام بدهند يا ندهند و امثال اينها. به عبارت ديگر، اين هميشه مردها هستند که حرف اول را مي زنند ولي حوصله ي شنيدن دليل يا تحمل نارضايتي از جانب مقابل را ندارند. زنها نيز به خاطر اين که زندگي شان از هم نپاشد و يا مورد فحش و تنبيه بدني قرار نگيرند اکثراً از خوشي خود مي گذرند و اجبارأ حرف مرد خانواده را نسبت به خواسته و اراده ي خود، ترجيح ميدهند.
خانم آرزو در جواب سوالي مبني بر نظرشان در مورد تعيين حد پوشش زنان و دختران از سوي مقامات رسمي هم اينچنين گفتند:
چادر داشتن نمي تواند مساوي با حفظ نام و آبروي مرد از سوي زن تلقي شود. اگر مسئله نام و آبرو باشد نام و آبرو را نمي شود با پيچيدن و فرو رفتن در پشت مثلاً برقع، حفظ کرد. من نام آبرو را بيشتر به انجام رفتار و کردار نيک، معقول و منطقي، و اخلاق و آگاهي و دانش و مثبت انديشي و خوش نگري نيز مصمم و صادق بودن در انسانها، به ويژه در زنان مي بينم.بنابر اين، من معتقدم که آدم به صفت يک زن و دختر بايد قبل ازهمه، به حفظ نام و آبروي خود ارزش بدهد تا اين که نام و آبروي مرد را در نظر بگيرد. خلاصه، من فکر مي کنم حفظ نام و آبروي خود، حفظ نام و آبروي ديگر افراد خانواده به شمار مي رود و اين خوب است به خود آدم شخصيت و اهميت مي بخشد.
تعيين حد لباس پوشيدن و رفتار زنان و دختران از جانب مقامات رسمي کار شايسته، معقول و دمکراتيکي نيست و به همين دليل من فکر مي کنم، اين خود فرد است که بايد تصميم بگيرد و بداند که چه بپوشد يا چه گونه رفتار پسنديده و معقول را تعيين و ارزش گذاري نمايد. ولي مسئله تعيين يونيفورم از جانب مقامات رسمي مسئله جداست که درين بابت بايد دليل و منطق و فوايد آن را مي بايد از خود اين آقايان پرسيد.
و اين که آيا دختران، اين گونه مقررات را مي پذيرند يا خير و اگر مي پذيرند چرا؟
شايد يک بخش آن مربوط به اين باشد که دختران ترجيح مي دهند که آن را بدون دليل بپذيرند تا اين مقامات سبب ممانعت و سد حضور آنها در اجتماع نشوند و يا حتا شايد بيشتر دختران به خاطر خواست خانواده هايشان به رعايت اين مقررات تن دهند و يا هم اين که با اين فرهنگ و اجبار عادت کرده اند.
************
خانم آرزو در اين مصاحبه ديدگاه هاي بسيار زيبايي داشتند اين كه دين را يا به تعبير صحيحتر سو استفاده از دين را اولين دليل اين نابرابري دانسته اند كاملا آگاهانه تحليل نمودند. به واقع آموزه هاي ديني كه اعراب هزار سال قبل و با توجه به موقعيت و اقليم و فرهنگ خودشان براي ما به ارمغان آوردند داراي جنبه هاي بسيار ناعادلانه در روابط زن و مرد است كه با نهايت تاسف هنوز هم عالمان ديني بر نفي آن پافشاري نموده و با مغلطه و بازي با واژه گان سعي در حقانيت آن دارند.
هر چند اسلام نفقه را براي رفاه زن بر مرد لازم دانسته اما همين خود باعث وابستگي اقتصادي زن به مرد گرديده كه سبب گشته زن به جهت منافع اقتصادي كاملا وابسته مرد بوده و هميشه از موضع ضعف رفتار نمايد. اين نفقه هم طوري نيست كه زن اختيار آن راداشته باشد چون بر طبق دستورات اگر زني بدون اجازه شوهرش ديناري به فقير كمك كند نه تنها اجري ندارد بلكه گناهي بزرگ هم مرتكب گشته
اين كه زن با فعاليتهاي بيرون از خانه منبع در آمد و استقلال اقتصادي براي خود ايجاد نمايد هم با آموزه هاي ديني در تناقض است چرا كه دين عنوان نموده كه زن حق ندارد بدون اجازه شوهرش پايش را به خارج از خانه بگذارد و حتي مساله تمكين زن خود نمونه بارز اجحاف بر زن است.
زن خواسته يا نخواسته و در تمام شرايط روحي و رواني مجبور است خودش را بر مرد عرضه نمايد چرا ؟ زيرا كه مبادا مردش به گناه آلوده گردد آن هم نه دليلي كه اكنون بيان ميدارند كه مردت مبادا زن ديگري بگيرد كه اين دليل در صدر اسلام ملاك نبوده بلكه در زمان پيامبر تعدد زوجه (حداقل و حداكثر(*) 4 عدد) رسم عادي بود همبستري بدون قيد شرط با كنيزانت هم كه موهبت الهي فقط براي اين كه مبادا مرد بدون نكاح با زني رابطه برقرار نكند زن مجبور بود بدون هيچ اعتراضي در هر شرايط خودش را در اختيار مردش قرار دهد چيزي كه دين بدان بي توجه بوده و حال علم آن را به اثبات رسانيده اين است كه زن هم در روابط جنسي احساساتي دارد كه بايد مد نظر باشد دين براي زن فقط سفارش كرده كه قبل از نزديكي با همسرانتان معاشقه كنيد تا آنان هم آماده شوند منتها نگفته كه اگر همسرتان از لحاظ روحي مايل نبود معاشقه هم او را آماده نخواهد كرد. آنگاه چه بايد كرد مرد با زني زنا مينمايد و زن مسئول اين گناه مرد!!! پس واي بر اين همه شهوت اعراب كه حتي خدا هم از آن ترسيده
* داشتن 4 زن نكاحي بطور همزمان براي اعراب مسلمان بيشتر مجاز نبود اما اكثر اعراب چندين زن بدون نكاح و تعدادي كنيز هم داشتند كه از آنها هم لذت ميبردند با تمام اين امكانات دنيوي باز هم به زنانشان سفارش نموده كه مبادا از همخوابي با مردانتان سر باز زنيد كه آنها زنا ميكنند و شما مسئول آن هستيد با اين كه خداوند اين مقدار امكانات را به اعراب داده بود تا از شهوتشان كم شود باز هم اينان به گناه آلوده ميگشتند
البته در اين مصاحبه بيشتر بر دلائل تكيه گرديده و راهكاري جهت كاستن از اين نابرابري ارائه نگرديده است.
خانم آرزو اصالتا اهل جاغوري و متولد كابل است كه هم اكنون در شهر گوتنبرگ سويدن مشغول تحصيل است
متن كامل مصاحبه از سايت خود ليلا جان آرزو
متن مصاحبه از سايت نما
خانم آرزو در جواب سوال " با توجه به برخورد هاي مردان خانواده و نداشتن حق تصميم گيري زنان، مي شود به صراحت گفت که زنان را مردان جزء از دارايي خويش مي دانند؛ به باور شما چه روابط و دليلي سبب اين نوع برخورد در برابر زنان مي شود؟" اين گونه بيان داشتند كه :
حس مالکيت مردان بر زنان يک بحث بسيار مهم است که ريشه در قرن ها پيش دارد که از نظر من يکي از دلايل عمده حس مالکيت و برترشمردن مردها نسبت به زنها ريشه در برداشت ها و آموزه هاي مذهبي دارد. عوامل مهم ديگري که تشديد کننده اين موضوع مي باشد، سنت و فرهنگ عامه جامعه مي باشد، که اساساً در جوامع مذهبي مردها از اهميت، ارزش و قدرت بالاتر و بهتر نسبت به زنها برخوردارند. تکرار همين برتريت، به تدريج خود تبديل به يک سنت و رويه پايدار سنت شده و زمينه هاي تثبيت و تحکيم فرهنگ مردسالاري را فراهم کرده است.
در افغانستان که اکثريت جمعيت کشور را مسلمانها تشکيل مي دهند، دين شيوه زندگي و معيار رفتار خانواده ها را شکل مي بخشد و چگونگي نظام خانوادگي شان در چارچوکات سنت و فرهنگ بسته قبيلوي خلاصه مي شود؛ يعني بسياري از خانواده هاي سنتي تا حال به اين باور اند که زنها از خانه و مردها از صحرا اند و وظايف خانگي مثلاً آشپزي، ظرف شويي، لباس شويي، اولادداري و امثال اينها صرفاً وظيفه خانمها است و مردها فقط در بيرون کار کنند و خوراک و پوشاک و مشکلات اقتصادي را تامين کنند.
به اين دليل اکثر خانمها و دختران، از بس که با چنين تقسيم وظايفي خو گرفته اند، اين کاربرايشان تبديل به عادت شده تا آنجا حتي خودشان هم با کارهاي بيرون خودرا بيگانه مي دانند و پذيرفته اند که وظيفه آنها فقط در خانه و کارهاي خانه خلاصه مي شود.
مشکل ديگر اين است که تعداد زيادي از دختران و خانم ها بيسواد اند و يا از سواد ابتدايي برخوردارند. به دليل فقر اقتصادي و يا به دليل فقر فرهنگي، بسياري از خانواده ها فکر مي کنند که دختران شان همان دوره ابتدايي را هم بخوانند کافيست و ديگر لازم نيست به مکتب بروند و همين موضوع باعث تشديد عقب ماندگي جامعه زنان و گسترش روند خانه نشيني زنان مي گردد.
مساله ديگر اين است که در فرهنگ خانوادگي رايج در اکثر خانواده هاي افغانستاني، اساسا به پسران شان نسبت به دختران شان ارزش و برتريت قايل اند و اين موضوع را مي شود به سادگي در همان تولد فرزندان خانواده نيز متوجه شد.
همين حس نابرابري و برترشمردن پسر در خانواده سبب مي شود که فرزند پسر به مجرد تفکيک دست راست و چپ خود، خودرا تصميم گيرنده خانواده بدانند و تا آنجا که حتي تصميم گيري در مورد خواهر و مادرش هم دست او مي افتد.
و واضحاً همين طفل برتري طلب و تصميم گيرنده ي امروز، در آينده همان برادر، همان پسر ، همان پدر و همان شوهر در خانواده، و حتي همان مرد تصميم گيرنده و برتر در جامعه مي باشد و اين جزء چرخه ي توليد و تداوم فرهنگ و سنت مردسالاري چيزي ديگري نيست.توانايي فزيکي مردها نسبت به زنها يکي ديگر از ابزار قدرت به شمار مي رود که زمينه ايجاد خشونت را فراهم مي کند و معمولاً در موارد مختلف، آن را مورد استفاده قرار مي دهند. زنان خانه نشين که سهم ضعيف يا هيچ سهمي از لحاظ اقتصادي در زندگي مشترک خانوادگي ندارند، وابستگي اقتصادي و عاطفي بيشتر به مردان دارند. در اين گونه خانواده ها مردها تعيين مي کنند که زنان شان کجا بروند يا نروند، چه بپوشند و يا نپوشند، يا چه کاري انجام بدهند يا ندهند و امثال اينها. به عبارت ديگر، اين هميشه مردها هستند که حرف اول را مي زنند ولي حوصله ي شنيدن دليل يا تحمل نارضايتي از جانب مقابل را ندارند. زنها نيز به خاطر اين که زندگي شان از هم نپاشد و يا مورد فحش و تنبيه بدني قرار نگيرند اکثراً از خوشي خود مي گذرند و اجبارأ حرف مرد خانواده را نسبت به خواسته و اراده ي خود، ترجيح ميدهند.
خانم آرزو در جواب سوالي مبني بر نظرشان در مورد تعيين حد پوشش زنان و دختران از سوي مقامات رسمي هم اينچنين گفتند:
چادر داشتن نمي تواند مساوي با حفظ نام و آبروي مرد از سوي زن تلقي شود. اگر مسئله نام و آبرو باشد نام و آبرو را نمي شود با پيچيدن و فرو رفتن در پشت مثلاً برقع، حفظ کرد. من نام آبرو را بيشتر به انجام رفتار و کردار نيک، معقول و منطقي، و اخلاق و آگاهي و دانش و مثبت انديشي و خوش نگري نيز مصمم و صادق بودن در انسانها، به ويژه در زنان مي بينم.بنابر اين، من معتقدم که آدم به صفت يک زن و دختر بايد قبل ازهمه، به حفظ نام و آبروي خود ارزش بدهد تا اين که نام و آبروي مرد را در نظر بگيرد. خلاصه، من فکر مي کنم حفظ نام و آبروي خود، حفظ نام و آبروي ديگر افراد خانواده به شمار مي رود و اين خوب است به خود آدم شخصيت و اهميت مي بخشد.
تعيين حد لباس پوشيدن و رفتار زنان و دختران از جانب مقامات رسمي کار شايسته، معقول و دمکراتيکي نيست و به همين دليل من فکر مي کنم، اين خود فرد است که بايد تصميم بگيرد و بداند که چه بپوشد يا چه گونه رفتار پسنديده و معقول را تعيين و ارزش گذاري نمايد. ولي مسئله تعيين يونيفورم از جانب مقامات رسمي مسئله جداست که درين بابت بايد دليل و منطق و فوايد آن را مي بايد از خود اين آقايان پرسيد.
و اين که آيا دختران، اين گونه مقررات را مي پذيرند يا خير و اگر مي پذيرند چرا؟
شايد يک بخش آن مربوط به اين باشد که دختران ترجيح مي دهند که آن را بدون دليل بپذيرند تا اين مقامات سبب ممانعت و سد حضور آنها در اجتماع نشوند و يا حتا شايد بيشتر دختران به خاطر خواست خانواده هايشان به رعايت اين مقررات تن دهند و يا هم اين که با اين فرهنگ و اجبار عادت کرده اند.
************
خانم آرزو در اين مصاحبه ديدگاه هاي بسيار زيبايي داشتند اين كه دين را يا به تعبير صحيحتر سو استفاده از دين را اولين دليل اين نابرابري دانسته اند كاملا آگاهانه تحليل نمودند. به واقع آموزه هاي ديني كه اعراب هزار سال قبل و با توجه به موقعيت و اقليم و فرهنگ خودشان براي ما به ارمغان آوردند داراي جنبه هاي بسيار ناعادلانه در روابط زن و مرد است كه با نهايت تاسف هنوز هم عالمان ديني بر نفي آن پافشاري نموده و با مغلطه و بازي با واژه گان سعي در حقانيت آن دارند.
هر چند اسلام نفقه را براي رفاه زن بر مرد لازم دانسته اما همين خود باعث وابستگي اقتصادي زن به مرد گرديده كه سبب گشته زن به جهت منافع اقتصادي كاملا وابسته مرد بوده و هميشه از موضع ضعف رفتار نمايد. اين نفقه هم طوري نيست كه زن اختيار آن راداشته باشد چون بر طبق دستورات اگر زني بدون اجازه شوهرش ديناري به فقير كمك كند نه تنها اجري ندارد بلكه گناهي بزرگ هم مرتكب گشته
اين كه زن با فعاليتهاي بيرون از خانه منبع در آمد و استقلال اقتصادي براي خود ايجاد نمايد هم با آموزه هاي ديني در تناقض است چرا كه دين عنوان نموده كه زن حق ندارد بدون اجازه شوهرش پايش را به خارج از خانه بگذارد و حتي مساله تمكين زن خود نمونه بارز اجحاف بر زن است.
زن خواسته يا نخواسته و در تمام شرايط روحي و رواني مجبور است خودش را بر مرد عرضه نمايد چرا ؟ زيرا كه مبادا مردش به گناه آلوده گردد آن هم نه دليلي كه اكنون بيان ميدارند كه مردت مبادا زن ديگري بگيرد كه اين دليل در صدر اسلام ملاك نبوده بلكه در زمان پيامبر تعدد زوجه (حداقل و حداكثر(*) 4 عدد) رسم عادي بود همبستري بدون قيد شرط با كنيزانت هم كه موهبت الهي فقط براي اين كه مبادا مرد بدون نكاح با زني رابطه برقرار نكند زن مجبور بود بدون هيچ اعتراضي در هر شرايط خودش را در اختيار مردش قرار دهد چيزي كه دين بدان بي توجه بوده و حال علم آن را به اثبات رسانيده اين است كه زن هم در روابط جنسي احساساتي دارد كه بايد مد نظر باشد دين براي زن فقط سفارش كرده كه قبل از نزديكي با همسرانتان معاشقه كنيد تا آنان هم آماده شوند منتها نگفته كه اگر همسرتان از لحاظ روحي مايل نبود معاشقه هم او را آماده نخواهد كرد. آنگاه چه بايد كرد مرد با زني زنا مينمايد و زن مسئول اين گناه مرد!!! پس واي بر اين همه شهوت اعراب كه حتي خدا هم از آن ترسيده
* داشتن 4 زن نكاحي بطور همزمان براي اعراب مسلمان بيشتر مجاز نبود اما اكثر اعراب چندين زن بدون نكاح و تعدادي كنيز هم داشتند كه از آنها هم لذت ميبردند با تمام اين امكانات دنيوي باز هم به زنانشان سفارش نموده كه مبادا از همخوابي با مردانتان سر باز زنيد كه آنها زنا ميكنند و شما مسئول آن هستيد با اين كه خداوند اين مقدار امكانات را به اعراب داده بود تا از شهوتشان كم شود باز هم اينان به گناه آلوده ميگشتند